تا به حال فکر کردهاید که چه نسبت فکری و اعتقادی با اسفندیار رحیممشایی دارید؟
درباره او چگونه فکر میکنید و تا چه میزان اعتقادات و باورهایش را قبول دارید؟
راستش مدتی است به این فکر فرو رفتم که نسبت اعتقادی و فکریام با این مرد جنجالی و خرافی چه میزان است؟ چقدر اعتقادات و رفتارهای او را قبول دارم؟ و تا چه حدی با او فاصله فکری دارم؟
برای این کار بهتر است آنچه که نظام مقدس از رحیممشایی ساخته و پرداخته را دوباره مرور کنیم و ببینیم چرا فناتیکهای مذهبی و سیاسی اینقدر با او دشمنی دارند و میخواهند سر به تن این یار غار احمدینژاد نباشد.
به مجموع حرفها و گفتههایش کاری نداریم، تنها به آن بخش از سخنانی که خشم مقدسان را برانگیخته است، میپردازیم:
حالا پرسش این است که کدامیک از این گفتههای رحیممشایی دور از واقعیت است؟ آیا واقعبینان و منصفان میتوانند او را به خاطر این گفتهها محکوم کنند؟ البته کاری ندارم که او این حرفها را به چه نیتی و هدفی زده، آنچه که برای من مهم است، درستی حرفهایی است که زده و خشم مقدسان را برانگیخته.
اینکه پیامبران مدیران خوبی نبودهاند که حرف بدی نیست، بلکه اعترافی صادقانه و شجاعانهای است که باورمندان به آن، جرات بیانش را نداشته و ندارند.
اینکه دوران اسلامگرایی در جهان به سر آمده و خشونت القاعده، طالبان و بسیج، کار اسلام را فیصله داده، سخنی حقی است که گوینده آن را باید ستایش کرد.
به نظر شما چه ایرادی دارد که یک مدیر دولتی در کنار هدیه تهرانی بنشیند و در مجلس رقص حاضر شود.
اگر هر یک از ما مخالف این گفتهها و اقدامات باشیم، در خوشبینانهترین برداشت همان راهی را میرویم که مراجع تقلید و فناتیکهای مذهبی میروند.
گفتهها و اقدامات رحیممشایی به منزله تمسخر و شکستن قلعه ارزشهای من درآوردی نظامی است که بیش از سیسال جان مردم را با این ارزشها، به لبشان رسانده و توده قابل توجهی از آنها را خرافاتی بار آورده است.
از گفتهها و کارهای رحیممشایی در این مقطع باید حمایت و استقبال کرد، او صادقانه و زیرکانه به تمسخر و انکار باورهای پوچی میپردازد که نظام مقدس برپایه آنها استوار شده است، هرچند که او نیز بدنبال خرافات و دینی از نوع دیگر است.
به صف مخالفان و دشمنان رحیممشایی نگاه کنید؛ علی خامنهای، حسین شریعتمداری، آیتالله نوری همدانی، آیتالله مکارم شیرازی، محمدحسین صفارهرندی، روحالله حسینان، اسدالله بادامچیان و بسیاری از مقدسانی که من با هیچ یک از آنها قرابت فکری و سیاسی ندارم.
اسفندیار رحیممشایی نماد برجستهای از جنگ و تقابل خرافههای دینی در جامعه کنونی ایران است. او قرائت تازهای از دین و برخی آموزههای آن ارائه میکند که به مذاق مراجع تقلید خوش نیامده است.
رویارویی خرافهها در شرایط کنونی از جمله فرصتها برای به تزلزل پایههای نامشروع دیکتاتوری است.
رحیممشایی قرائت مراجع تقلید از دین را قبول ندارد، او خود بدنبال ارائه برداشتی تازه از متون مقدس است.
موقعیت و نفود او بر روی محمود احمدینژاد، ظرفیت خوبی برای مقابله با نظام دیکتاتوری فقیهان است.
درباره او چگونه فکر میکنید و تا چه میزان اعتقادات و باورهایش را قبول دارید؟
راستش مدتی است به این فکر فرو رفتم که نسبت اعتقادی و فکریام با این مرد جنجالی و خرافی چه میزان است؟ چقدر اعتقادات و رفتارهای او را قبول دارم؟ و تا چه حدی با او فاصله فکری دارم؟
برای این کار بهتر است آنچه که نظام مقدس از رحیممشایی ساخته و پرداخته را دوباره مرور کنیم و ببینیم چرا فناتیکهای مذهبی و سیاسی اینقدر با او دشمنی دارند و میخواهند سر به تن این یار غار احمدینژاد نباشد.
به مجموع حرفها و گفتههایش کاری نداریم، تنها به آن بخش از سخنانی که خشم مقدسان را برانگیخته است، میپردازیم:
- دوران اسلامگرایی به پایان رسیده است. البته این دوره تمام نشده بلکه رو به پایان است.این گفتهها به همراه حضور در مراسمی که در آن قرآن با همراهی نوای دف به صحنه آورده شد و شرکت در مراسمی در ترکیه که گروهی از زنان میرقصیدند، مهمترین دلایل حمله مقدسان به رحیممشایی است.
- جلوگیری از برپایی شادی اهانت به اسلام و استفاده از رنگ سیاه مکروه است.
- ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است.
- ما مردم آمریکا را از برترین ملتهای دنیا میدانیم.
- حضرت نوح با ۹۵۰ سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند، چرا که عدالت را ایجاد نکرده است.
- اگر هر پیامبر مدیریت درستی میکرد عدالت برقرار میشد.
حالا پرسش این است که کدامیک از این گفتههای رحیممشایی دور از واقعیت است؟ آیا واقعبینان و منصفان میتوانند او را به خاطر این گفتهها محکوم کنند؟ البته کاری ندارم که او این حرفها را به چه نیتی و هدفی زده، آنچه که برای من مهم است، درستی حرفهایی است که زده و خشم مقدسان را برانگیخته.
اینکه پیامبران مدیران خوبی نبودهاند که حرف بدی نیست، بلکه اعترافی صادقانه و شجاعانهای است که باورمندان به آن، جرات بیانش را نداشته و ندارند.
اینکه دوران اسلامگرایی در جهان به سر آمده و خشونت القاعده، طالبان و بسیج، کار اسلام را فیصله داده، سخنی حقی است که گوینده آن را باید ستایش کرد.
به نظر شما چه ایرادی دارد که یک مدیر دولتی در کنار هدیه تهرانی بنشیند و در مجلس رقص حاضر شود.
اگر هر یک از ما مخالف این گفتهها و اقدامات باشیم، در خوشبینانهترین برداشت همان راهی را میرویم که مراجع تقلید و فناتیکهای مذهبی میروند.
گفتهها و اقدامات رحیممشایی به منزله تمسخر و شکستن قلعه ارزشهای من درآوردی نظامی است که بیش از سیسال جان مردم را با این ارزشها، به لبشان رسانده و توده قابل توجهی از آنها را خرافاتی بار آورده است.
از گفتهها و کارهای رحیممشایی در این مقطع باید حمایت و استقبال کرد، او صادقانه و زیرکانه به تمسخر و انکار باورهای پوچی میپردازد که نظام مقدس برپایه آنها استوار شده است، هرچند که او نیز بدنبال خرافات و دینی از نوع دیگر است.
به صف مخالفان و دشمنان رحیممشایی نگاه کنید؛ علی خامنهای، حسین شریعتمداری، آیتالله نوری همدانی، آیتالله مکارم شیرازی، محمدحسین صفارهرندی، روحالله حسینان، اسدالله بادامچیان و بسیاری از مقدسانی که من با هیچ یک از آنها قرابت فکری و سیاسی ندارم.
اسفندیار رحیممشایی نماد برجستهای از جنگ و تقابل خرافههای دینی در جامعه کنونی ایران است. او قرائت تازهای از دین و برخی آموزههای آن ارائه میکند که به مذاق مراجع تقلید خوش نیامده است.
رویارویی خرافهها در شرایط کنونی از جمله فرصتها برای به تزلزل پایههای نامشروع دیکتاتوری است.
رحیممشایی قرائت مراجع تقلید از دین را قبول ندارد، او خود بدنبال ارائه برداشتی تازه از متون مقدس است.
موقعیت و نفود او بر روی محمود احمدینژاد، ظرفیت خوبی برای مقابله با نظام دیکتاتوری فقیهان است.
هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹
1 نظر:
مشايي قهرمان مبارزه با ديكتاتور؟ ماجراي وزير شدن محصولي يادت هست؟ آن قدر مساله كردان بزرگ شد كه ميلياردر پيش از اين منفور بي سر و صدا به وزارت رسيد و راي مردم را گذاشت كف دستشان! "روند پيچيده" انتخاب ا.ن. در دور اول، چراغ خاموش و جلو انداختن قاليباف يادت رفته؟ ساده لوحي و خامي است كه مشايي را اسب تروايي در ميان مستبدين پنداريم. در آن اردوي شيطاني اگر كسي بود كه شايد (و تنها شايد) اميدي بدان مي رفت محمدجواد لاريجاني بود كه ديديم چه از آب درآمد. برادر در زباله داني جز خرزهره گلي نمي يابي!
(به عمد مي گويم اردوي شيطان چون كار ديري است كه از رقابت سياسي گذشته. در رقابت دعواي حق و باطل نيست، مسابقه راه حل هاست. اكنون اما اصولگرايان رسما جبهه استبداد ساخته اند و كار جز با درهم شكستن يكي از طرفين سامان نمي يابد. دعوايي هم اگر مستبدين هست يا جنگ زرگري است يا گرسنگي است كه گرگ هارا به جان هم انداخته.)
ارسال یک نظر