بمب بد است، شکنجه، تحقیر و خشونت سیستماتیک هم بد است. اصلن هر چیزی که با انسانیت ناسازگار باشد بد است؛ خواه انسانی باشد، خواه الهی.
تلاش برای برچیدن بمب هم خوب است، پسندیده است، امری انسانیست؛ فرقی هم نمیکند که این بمب هستهای باشد یا شیمایی؛ بمب، بمب است، همانطور که خشونت، خشونت است؛ چه نرم باشد چه سخت.
از جنبه انسانی، نظام متظاهری که برای برچیدن بمب تلاش میکند، باید اول، فکری به حال شکنجه، تحقیر و خشونت سیستماتیک علیه مردمش کند، بعد برای برچیدن بمب از روی زمین چارهای بیندیشد.
بمب با جسم کار دارد و شکنجه با جسم و روح. بمب کار آدمی را یکسره میکند، خاطرهساز نیست، بیرحم و کشنده است، اما عذاب نمیدهد، جان بسر نمیکند آدمی را.
اما شکنجه و تحقیر اینگونه نیست، تا آدمی را با خاک یکسان نکند، دست بر نمیدارد، از همه بدتر خاطرهساز است، خاطرههای تلخ که تا پایان عمر، قربانیاش را رها نمیکند.
بمب، با تن آدمی سر و کار دارد، عضوی را ناقص میکند یا آن را از کار میاندازد، اما به روح و روان کمتر آسیب میزند، اصلن کارش این نیست، ساخته شده تا جسم را نابود کند، به خصوص اگر هستهای باشد.
تن سوژه مشترک بمب و شکنجه است، اولی در پی نابودی سریع و مطلق آن است، دومی در پی آزار و اذیتش.
در شکنجه، برخلاف بمب، بدن بهانه است، وسیله است، گذرگاهی است برای رسیدن به آنچه که شکنجهگر میخواهد. شکنجهگر برای دربند کردن روح سرکش است که تن را میآزارد، داغش میگذارد و حبسش میکند.
بمب، آدمی را از هستی ساقط میکند، اما شکنجه، هستی را بر آدمی تلخ و تحملناپذیر.
باید نگران نظامی بود که جهان نگران دستیابیاش به بمب اتم است و در شکنجه و تحقیر مردمانش کارد را به استخوان رسانده است؛ نگران تداوم تحقیرها و احتمالاتی که در مورد تلاشش برای دستیابی به بمب هستهای مطرح است.
در نظامی که برای حفظ بیضه اسلام، تجاوز، شکنجه و تحقیر مجاز است، بیتردید بکار بردن بمب هستهای نیز مجاز خواهد بود.
بمب، شکنجه و خشونت باید از جهان آدمی برچیده شود، اولویت هم با کسانی است که ید طولایی در شکنجه و بکارگیری انواع بمبهای جادهای و هستهای داشته و دارند.
تلاش برای برچیدن بمب هم خوب است، پسندیده است، امری انسانیست؛ فرقی هم نمیکند که این بمب هستهای باشد یا شیمایی؛ بمب، بمب است، همانطور که خشونت، خشونت است؛ چه نرم باشد چه سخت.
از جنبه انسانی، نظام متظاهری که برای برچیدن بمب تلاش میکند، باید اول، فکری به حال شکنجه، تحقیر و خشونت سیستماتیک علیه مردمش کند، بعد برای برچیدن بمب از روی زمین چارهای بیندیشد.
بمب با جسم کار دارد و شکنجه با جسم و روح. بمب کار آدمی را یکسره میکند، خاطرهساز نیست، بیرحم و کشنده است، اما عذاب نمیدهد، جان بسر نمیکند آدمی را.
اما شکنجه و تحقیر اینگونه نیست، تا آدمی را با خاک یکسان نکند، دست بر نمیدارد، از همه بدتر خاطرهساز است، خاطرههای تلخ که تا پایان عمر، قربانیاش را رها نمیکند.
بمب، با تن آدمی سر و کار دارد، عضوی را ناقص میکند یا آن را از کار میاندازد، اما به روح و روان کمتر آسیب میزند، اصلن کارش این نیست، ساخته شده تا جسم را نابود کند، به خصوص اگر هستهای باشد.
تن سوژه مشترک بمب و شکنجه است، اولی در پی نابودی سریع و مطلق آن است، دومی در پی آزار و اذیتش.
در شکنجه، برخلاف بمب، بدن بهانه است، وسیله است، گذرگاهی است برای رسیدن به آنچه که شکنجهگر میخواهد. شکنجهگر برای دربند کردن روح سرکش است که تن را میآزارد، داغش میگذارد و حبسش میکند.
بمب، آدمی را از هستی ساقط میکند، اما شکنجه، هستی را بر آدمی تلخ و تحملناپذیر.
باید نگران نظامی بود که جهان نگران دستیابیاش به بمب اتم است و در شکنجه و تحقیر مردمانش کارد را به استخوان رسانده است؛ نگران تداوم تحقیرها و احتمالاتی که در مورد تلاشش برای دستیابی به بمب هستهای مطرح است.
در نظامی که برای حفظ بیضه اسلام، تجاوز، شکنجه و تحقیر مجاز است، بیتردید بکار بردن بمب هستهای نیز مجاز خواهد بود.
بمب، شکنجه و خشونت باید از جهان آدمی برچیده شود، اولویت هم با کسانی است که ید طولایی در شکنجه و بکارگیری انواع بمبهای جادهای و هستهای داشته و دارند.
بیستم و هشتم فروردین ماه سال ۱۳۸۹
0 نظر:
ارسال یک نظر